بیشتر مطالب این بلاگ درباره تاریخ، میراث فرهنگی، زبان، هنر و فرهنگ ایران است. توجه کنید که تا قبل از سال ۱۳۱۳ نام بینالمللی کشور ایران Persia بود و کلمه ایران در زبانهای دیگر بکار نمیرفت. با ذکر این نکته مشخص میشود که کلمه Persian نشاندهنده ملیت ایرانی است و نه قومیت پارس (فارس). معادل انگلیسی قومیت پارس، Pars یا Fars است. در ترجمه پارسی به انگلیسی، ایران Persia، ایرانی Persian، و زبان پارسی Persian language ترجمه میشود. برای اطلاعات بیشتر مطالب این بلاگ به هر دو زبان را بخوانید.
خانه هدایت
خودم رو کشتم که اون مقاله راجع به خانه پدری صادق هدایت رو توی آرشیو روزنامه همشهری پیدا کنم ولی نشد!! به هر حال توی یکی از شماره های زمستون ۸۲ بود اگه شما خواستید دنبالش بگردید. (توی پرانتز: همون حول و حوش یک خبر هم بود راجع به مرگ تنها یوزپلنگ نژاد ایرانی در باغ وحش تهران. حالا این موضوع باشه برای بعد..) به هر حال اون مقاله خانه هدایت را پیدا نکردم ولی یک مطلب شبیه به اون توی وبلاگ
هوای بارونی پیدا کردم که بخوانید:
خرابه ای برای بوف کور.............
صادق هدایت با زندگی و مرگش زندگی جدیدی را به ادبیات ایران هدیه داد ، مردی که ((سه قطره خون)) را با جان کندن و تیراژ سیصد نسخه چاپ کرد و ناچار شد (( بوف کور)) را در هند منتشر کند و پس از مرگش شد نان خانه دیگران ، نسل دیروز و امروز پس از مرگ هدایت عاشقش شدند . آثاری که روزگاری میان این جماعت خریدار نداشتند هنوز هم ارزش چاپ مجدد دارند . ((خودکشی)) بدون تردید جدی ترین ثمره اندیشه های هدایت بود .
داخل خیابان هدایت - کوشک دیروز و شهید تقوای امروز- کنار سفارت دانمارک که به جای پلاک سیزده ، ۱+۱۲ را بر سر در آن می بینید ، خانه ای متروک وجود دارد ، تنها اثر نیمه جانی که از صادق هدایت باقی مانده .
می گفتند خانه پدری هدایت ، مهد کودک شده و کسی هم اجازه عکاسی و تهیه گزارش از آن را ندارد حتی با مجوز !
کنار سفارت آلمان خانه هدایت ، حقیرانه و غمگین نشسته است ، روی دیوار خانه نوشته شده است مهد کودک صادقیه ، جای دیگری از دیوار نوشته شده : ((پروردگارا مرا یاری کن تا فرزندانم را خوب تربیت کنم)) ، روی دیوار خانه ، شاخه برگی نقاشی شده که روی آن یک جغد نشسته است ، از خانه هدایت تنها همین جغد بی جان به صاحب اصلی اش شبیه است (بوف کور) !!! همین و بس .
روی در دو آیفون نصب شده که تضاد بین دنیای امروز و روزهای زندگی صادق هدایت را به رخ می کشند ، این آیفون ها در قدیمی را از ریخت انداخته اند ، صدای بچه ای از مهد کودک نمی آید ، ترک های روی در و دیوار و خاک پنجره ها نشانی از حیات ندارد . زنگ های خانه هیچ صدایی را به داخل نمی برند و اگر می برند کسی نیست که پاسخ بدهد ، هیچ کس داخل خانه نیست ، این مهد کودک چند سال است که تعطیل شده !
در خانه هدایت اولین نقطه ای که داخل چشم می نشیند زیرگذر تاریکی است که احتمالاً به حیات پشتی راه دارد ، اتاق ها بالاتر از سطح حیاط در سه طرف قرار گرفته اند ، همان حیاطی که زمانی صادق هدایت داخل اش قدم می زد و به ((سگ ولگرد)) فکر می کرد ، داخل حیاط حوض کوچکی قرار دارد که زمانی احتمالاً پر از ماهی بوده و الان از آب باران پر شده و برگهای زرد اطراف آنرا احاطه کرده است .
هدایت قبل از مرگ یک خودکشی نافرجام را تجربه کرده بود ، او در فرانسه خود را به آب رودخانه انداخته اما یک نفر نجاتش داده بود .
اعتضادالملک و زیورالملک ، پدر و مادر صادق هدایت بودند ، این خانه همان خانه ایست که صادق در آن با عیسی و محمود - برادرانش - زندگی می کرد ، این همان خانه ایست که قرار بود ((موزه هدایت)) شود و بعد درودیوارش شد جایی برای تمرین نقاشی بچه ها !!! ......... بچه ها نمی دانستند صادق هدایت کیست ، بچه ها شیطان بودند و خرابکار . بچه های پاک بی رحم بودند ، با دستان پاکشان درودیوار خانه را به گند کشیدند ، برای چه کسی اهمیت دارد که این خانه صادق هدایت بوده همان مردی که تا صبح بیدار می ماند و می نوشت تا نتیجه کار را راهی سطل آشغال کند !!!
خانه پدری صادق هدایت از بی توجهی غمگین است اما خیابان هدایت - کوشک سابق - هنوز هویتش را حفظ کرده ، ادبیات ایران بخشی از دوران طلایی اش را مدیون همین خیابان است ، کمی جلوتر از خانه صادق هدایت به جایی می رسید که ((میرزاده عشقی)) را ترور کردند ، وقتی میرزاده مرد ، هدایت پسربچه ای گوشه گیر بود ، او هنوز در ادبیات ایران متولد نشده بود ، اما مرگ میرزاده عشقی در آینده اش تاثیرگذار بود .
عجیب است که صادق هدایت هرگز به چشم اطرافیان نیامد ، وقتی که دوران کودکی را پشت سر می گذاشت گوشه گیر بود و حاظر نشد همبازی بچه های خیابان شود ، وقتی که بیرون آمد و نوشت به چشم مردم نیامد و وقتی که مرد حتی خانه اش هم از دید بیرون رفت .
در خانه صادق هدایت ، شیرآب ، درخت ، حوض کوچکی که گرچه کثیف است اما با آب باران پر شده ، پیچک و خرزهره گرچه گیاهان زیبایی نیستند ، اما حداقل هستند و آنجا هنوز زندگی جریان دارد ، آنجا نه صدای قهقهه بچه ها می آید و نه سکوت هدایت !
خانه مسکوت و متروک هدایت ، هدایتگر ما به گذرا بودن زندگی در این دنیاست !!! / یادش گرامی باد .
------------------------------------------------------------------
راستی در مورد خانه مصدق یک مصاحبه با آقای اکبر خرازی پیدا کردم که میتونید
اینجا بخوانید. خیلی غلط املائی در متنش هست ولی کل مطلب جالبه:
منزل دكتر مصدق كجا بود و الان چه وضعیتی پیدا كرده است؟
منزل دكتر مصدق در خیابان كاخ بود پلاك ۱۰۹ بر خیابان هم یك آپارتمانی وجود داشت كه به نام احمد مصدق بود. آمدند متاسفانه یا بدبختانه به هر عنوانی بود آن ساختمان را فروختند و بعد از مدتی آپارتمان شد و هنوز هم هست. موقعی كه آن آپارتمان را خراب میكردند و بولدوزر خاكها را زیر و رو میكرد درب پلاك ۱۰۹ كه در كودتای بیست و هشتم مرداد زده بودند شكسته بودند و تیر به آن خورده بود، رفت زیر خاك اما من به هر صورتی و به هر قیمتی كه بود توانستم آن در را از زیر خاك بیرون بیاورم و حمل كنم به احمدآباد كه الان هم در احمدآباد در منزل دكتر وجود دارد. ماشین دكتر را هم بعد از مدتها در تهران تعمیر كردیم. خود من با جرثقیل كه با اجازه محمودخان مصدق بود بردیم به احمدآباد و الان آن هم موجود است.
برچسبها: میراث فرهنگی, هنر