بیشتر مطالب این بلاگ درباره تاریخ، میراث فرهنگی، زبان، هنر و فرهنگ ایران است. توجه کنید که تا قبل از سال ۱۳۱۳ نام بینالمللی کشور ایران Persia بود و کلمه ایران در زبانهای دیگر بکار نمیرفت. با ذکر این نکته مشخص میشود که کلمه Persian نشاندهنده ملیت ایرانی است و نه قومیت پارس (فارس). معادل انگلیسی قومیت پارس، Pars یا Fars است. در ترجمه پارسی به انگلیسی، ایران Persia، ایرانی Persian، و زبان پارسی Persian language ترجمه میشود. برای اطلاعات بیشتر مطالب این بلاگ به هر دو زبان را بخوانید.
میراث فرهنگی، راه نجات فرهنگ و اقتصاد
پریروز با دوستم
امیر، و تینا صحبت میکردیم. آونها تازه از مسافرت به نروژ و دانمارک برگشه بودند و باهم داشتیم عکسهایی رو که گرفته بودند میدیدیم. صحبت به اونجا رسید که چطور کشورهای اروپائی از میراث فرهنگی و تاریخی خودشون محافظت میکنند و چطور این کار باعث رونق صنعت توریسم میشه. به نظر من عدم نگهداری صحیح و کمبود اطلاع رسانی یکی از مهمترین دلیلهای کم بودن توریست در ایران است. امیر میگفت که توریستها معمولا کشورهائی رو برای مسافرت انتخاب میکنند که شرایط زیر رو داشته باشه:
- امنیت جانی، مالی و روانی داشته باشه.
- توریست بتونه اوقات خوشی رو بگذرونه (از نظر نحوه پوشاک، خوراک، مشروبات و غیره).
- از نظر تاریخی و یا جغرافیایی قشنگ باشه.
به قول
سهراب:
ایران ما مادرهای خوب دارد، و غذاهای خوشمزه، و روشنفکران بد، و دشتهای دلپذیر. و همین. روز بعد روی اینترنت آمار مربوط به توریست در ایران رو با همون آمار در ترکیه مقایسه کردم. در بهترین حالت، ایران سالیانه یک ملیون و پانصد هزار نفر توریست داره. در صورتی که پانزده ملیون نفر (یعنی ده برابر بیشتر) توریست به ترکیه مسافرت میکنند. این درسته که ایران قشنگه، ولی من مجبورم با امیر موافق باشم که توریستها در ایران خیلی احساس آرامش و راحتی نمیکنند. این مسئله حقیقت داره که مثلا توریستها نمیتونند با آرامش در ساحل دریای خزر شنا کنند یا آفتاب بگیرند. همینطور نمیتونند در یک عصر گرم و آفتابی توی یک تراس قشنگ بنشینند و یک نوشیدنی خنک (به سبک اروپائی) بخورند. همه اینها درست. قسمت زیادی از این مسائل به محدودیّتهائی برمیگرده که دولت یا ارگانهای دیگه ایجاد میکنند. من میخوام یک نکته دیگه رو هم اضافه کنم که قسمت عمده مشکل هم به خود مردم برمیگرده. ما فرهنگ پذیرش توریسم رو نداریم. این نکته رو دلم میخواد از چند دیدگاه مطرح کنم:
۱- ما به طور عمومی ارتباط اجتماعی صحیحی با توریست برقرار نمیکنیم. مثلا اگر یک توریست در خیابان چهارباغ اصفهان باشه و سراغ میدان نقش جهان را بگیره، فکر میکنید چند نفر میتونند باهاش به راحتی صحبت کنند و آدرس بدهند. حداکثر توانائی ارتباط برقرار کردن با توریست به معدود مغازهدارهائی محدود میشه که میخواهند جنس به توریست بفروشند. حتی اونها هم توریست رو به عنوان یک کالا نگاه میکنند و باهاش به عنوان یک انسان طرف نمیشوند. فقط سعی میکنند باهاش حرف بزنند تا شاید بتونند بیشتر فروش داشته باشند.
اجازه بدید یک کمی دقیقتر به مطلب نگاه کنیم. در همه کتابهای راهنمای توریستها که من دیدهام این مطلب رو همیشه ذکر میکنند که بدون اطلاعات پایه در مورد زبان فارسی به ایران مسافرت نکنید. (منظورم فقط کتابهائی که آثار باستانی ایران رو توضیح میدهند نیست. مثلا کتاب
Culture Shock! Iran از سری کتابهای Culture Shock واقعا جالبه)
فکر میکنید چند نفر واقعا این زحمت رو به خودشون میدهند که چند جمله فارسی یاد بگیرند فقط به خاطر اینکه به ایران سفر کنند، اونهم با در نظر گرفتن همه مشکلات عدیده دیگهای که در مورد مسافرت به ایران هست؟ بگذریم از معدود آدمهائی که واقعا زیبائی زبان فارسی رو میفهمند (مثلا یادم هست که یک استاد زبانشناسی گفته بود اگر یک نفر فقط و فقط زبان فارسی را یاد بگیرد تا بتواند یک بیت شعر حافظ را بخواند، ارزش دارد!) ولی فکر نمیکنم دیگران چنین زحمتی را به خودشون بدهند.
۲- در ایران اطلاعات جامع و کافی برای توریستها نیست. برای مثال در شهر روتردام هلند، من چندین بروشور دیدم درباره مثلا جاهای قشنگی که میشه فقط با قدم زدن در عرض دو ساعت در شهر دید. شاید من اطلاع ندارم و چیزهایی شبیه به این در ایران هم پیدا میشه ولی اگر هست باید در معرض دید عموم باشه. من به عنوان یک ایرانی باید هر روز این بروشورها رو ببینم. این باعث میشه که هم اطلاعات خودم بالاتر بره و هم اگر با یک توریست برخورد کردم بتونم اون رو به این اطلاعات راهنمائی کنم.
۳- ما از آثار باستانی یا فرهنگی خودمون مراقبت نمیکنیم. احتیاج به مثال زدن نیست چونکه در مطالب قبلی خیلی در اینباره نوشتم. از خانه کمالالملک که خراب شد، تا خانه مصدق که خوابگاه دانشجوها شده و میدان نقش جهان که در معرض خطر قرار داره. به نظر من اگر هزینهای که صرف تجهیزات نظامی میشه را برای این مورد صرف کنیم در آینده خیلی نتایج بهتری برای فرهنگ و اقتصاد کشور خواهد داشت.
مثل اینکه مطلب خیلی طولانی شد ولی ظاهرا هنوز نوشتههای من ربطی به موضوع نداره! اجازه بدهید جمعبندی کنم. به نظر من اگر راه برای داشتن تورسیت در ایران هموار باشه به نفع اقتصاد و فرهنگ جامعه است. فایده اقتصادی صنعت توریسم چیزی نیست که احتیاج به ثابت کردن داشته باشه (بیخود نیست که اسمش رو گذاشتهاند «صنعت» توریسم!). کافیه که میزان درآمد کشورهای اروپائی یا حتی کشورهائی مثل ترکیه رو از این صنعت ببینید تا متوجه اهمیت اقتصادی موضوع بشید. فکر میکنم همگی موافق باشیم که اقتصاد وابسته به نفت چیز خوبی نیست. صنعت توریسم رشد نمیکنه مگر اینکه شرایط برای اون فراهم باشه، و شرایط فقط چیزی نیست که دولت محیا بکنه. باید فرهنگ اجتماعی هم وجود داشته باشه.
و اما درباره فایده فرهنگی توریسم. در صحبتی که با امیر و تینا میکردم، تینا حرف خوبی زد. گفت که اگر قراره مردم برای آثار فرهنگی و باستانی اهمیت قائل بشوند، این نباید فقط و فقط به خاطر توریسم باشه. اصلا چه ربطی به توریستها داره؟ مگر من خانه خودم رو تمیز نگه میدارم فقط برای مهمان؟ من باید یادبگیرم که خانه تمیز چقدر خوبه، و وقتی که من خانه را برای خودم تمیز کردم، مهمانها هم رقبت میکنند که پیش من بیایند. جامعه ایران باید یادبگیره که حفظ آثار فرهنگی و باستانی چقدر مهمه. باید یادبگیره که دانستن یک زبان بینالمللی (انگلیسی در حال حاضر) چقدر لازمه. و اینجاست که به نظر من به یک دایره بسته میرسیم!! تا وقتی که این فرهنگ رو نداشته باشیم، صنعت تورسیم پیشرفت نمیکنه. و تا وقتی که تماس با دنیای خارج نداشته باشیم (از طریق تورسیت، مثلا) به اهمیت ارتقای فرهنگ خودمون پی نمیبریم.
اینجاست که به نظر من نقش روشنفکران جامعه (و ارگانهای دولتی و خصوصی تا حد زیادی) مطرح میشه. به نظر من یک جامعه ناگهان شروع نمیکنه به مطرح کردن ایدههای جدید مثل حفظ آثار باستانی یا یادگرفتن زبان بینالمللی. این روشنفکران هستند که ایدههای جدید رو به جامعه القا میکنند و به تدریج آدمهای بیشتر و بیشتری به موضوع واقف میشوند و کمکم موضوع به یک ارزش اجتماعی تبدیل میشه. به نظر من نمیشه منتظر رئیس جمهور بود که این کار رو برای ما بکنه. همینطور، نمیشه منتظر جامعه بود که خودبخود متحول بشه. باید گفت. باید دوباره گفت. باید مرتّب تکرار کرد.
نمیدونم آیا صدای من رو کسی میشنوه یا نه، ولی وظیفه من اینه که بگم. شاید روزی آدمهائی بشنوند و به دیگران هم بگویند. تا آمدن آن روز، این تنها کاری است که من میتوانم بکنم.
برچسبها: گردشگری